بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً ( 65 )
(در آنجا موسی و کسی که همراهش بود) بنده اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خويش رحمت(موهبتی عظیم) بدو داده بوديم و از نزد خويش دانشى به او آموخته بوديم. ( 65 )
قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً( 66 )
موسى بدو گفت : آيا تو را پيروى كنم كه به من از آنچه آموخته اى ، بياموزى تا باعث رشد و صلاح من باشد ( 66 )
(کتاب آسمانی قرآن-نشانه ۶۵ و ۶۶ سوره کهف)
پ.ن:
۱- تشنگی و اشتیاق حضرت موسی(ع) در مقام پیامبری به فراگیری هرچه بیشتر علوم ، در این نشانه زیباست...
از کلیم حق بیاموز ای کریم بین چه میگوید ز مشتاقی کلیم
با چنین جاه و چنان پیغمبری طـالب خـضرم ز خـودبینی بری (حضرت مولانا)
۲-«هل اتبعک»....دریافت از آموختههای خضر در گرو پیروی از اوست ...
چون گـرفـتـنی پیر، هین تسلیم شو هـم چو مـوسی زیـر حکم خضر رو
۳- موسی(ع) برای آموختن، خودسرانه به دنبال خضر راه نیفتاد،بلکه فروتنانه از استاد خود اجازه گرفت و پرسید: «هل اتبعک» آیا به من اجازه می دهی؟
ثابت این راه مقیمی بود همسفر خضر کلیمی بود
ناز بزرگانت بباید کشید تا به بزرگی بتوانی رسید
۴-«ممّا علّمت» یعنی بعضی از اندوخته های علمی خود را به من بیاموز. اشاره به این است که موسی به مقداری که ظرفیت وجودش اجازه میدهد،در صدد بهره مندی از دانش خضر است.
۵- مسأله انتخاب استاد و دليل راه در سير و سلوك الى اللّه به حدّى اهمّيّت دارد كه گاه انبياى الهى، در مقطع خاصّى نيز مأمور به اين انتخاب مى شـدند...
واین حرف بزرگی است!!!
۶-"من عبادنا" باید شیخ راه به مقام رفیع بندگی نائل آمده باشد.در تفاسير مختلف منظور از “عبد” را خضر(ع) دانستهاند.
۷-"آتیناه رحمه"استحقاق قبول حقایق و آوردن آن را داشته باشد.
۸-"رحمه من عندنا" برخوردار بودن از رحمت خاص که کسی دیگر غیر از خدا در آن رحمت دخالتی ندارد
بنا به فرموده علامه طباطبایی منظور از رحمت نامبرده همان رحمت نعمت های باطنی است.
از این رو اگر خضر در برخی مصادیق و امور چیزهایی میداند که حضرت موسی (ع) از آن مطلع نیست، فضیلتِ مستقلی برای خضر (ع) محسوب نمیشود چون که تمام این دانشها از سوی خداست...
همان طور که میدانیم موسی (ع) پیامبر اولوالعزم است و حضرت خضر نه!
۹-"و علمناه من لدنا علما" چنین شیخ راهی دانشش از مقام لدن و از نزد خداوند متعال گرفته شده است.
"لدن" يعنى، نزد و حضور. اگر علمى با وساطت، حاصل شود، علم لدنى نخواهد بود. علم لدني مانند ساير علوم، داراي مسائل و موضوع نيست، بلكه علمي شهودي و حضوري است .
-دانش انسان می تواند تجربی و تعقّلی باشد و هم می تواند بر اثر نورانیت دل حاصل شود که این نوع علم را اصطلاحاً مکاشفه یا الهام و در حد بالایش علم لدنی می نامند.
-به گفته پیر هرات (خواجه عبدالله انصاری) این علم با ادراک عقلی و فهم حاصل نمیشود بلکه ادراک آن همان شهود آن است.یعنی راه کسب این علم شهودی است و این علم را برای کسی که فاقد آن است نمیتوان توصیف کرد
۱۰--خضر(ع) در ادب عرفاني، دليل، راهنما، پير و مرشد صوفيان است...
گذار بر ظلمات است خضر راهی کو مباد کآتش محرومی آب ما ببرد(حضرت حافظ)
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی(حضرت حافظ)
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف ای خضر پی خجسته مدد ده به همتم(حضرت حافظ)
چون موسی پیمبر از بهر خضر انور کرده سفر به صد پر چون هدهد هوایی(حضرت مولانا)
۱۱- رکن اول از ارکان سلوک و عرفان هادی و چراغ راه است که بی هادی سلوک میسر نشود...
- به فرموده شیخ ابوالحسن خرقانی : «در ابتدا دو چیز بایست کرد: یکی سفر، یکی استادی بایست گرفت».
-حضرت مولانا در این باب میفرماید:
پير را بگزين که بي پير اين سفر هست بس پر آفت و خوف و خطر
آن رهي که بارها تو رفته اي بي قلاووز اندر آن آشفته اي
پس رهي را که نديدستي تو هيچ هين مرو تنها ز رهبر سر مپيچ
گر نباشد سايه ي او بر تو گول پس تو را سرگشته دارد بانگ غول
غولت از ره افکند اندر گزند از تو داهي تر در اين ره بس بدند
۱۲-علّامه طباطبايى وظائف سالك الى اللّه را كاركردن زير نظر استاد شمرده اند، اعم از استادان خاصّ الهى كه پيشوايان معصومند واستادان عام كه بزرگان پوينده اين راهند.
من نگویم خدمت زاهد گزین یا می فروش هر که حالت به کند در خدمتش چالاک باش (حضرت حافظ)
۱۳-مولا علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید : ((اءيّها النّاس استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متّعظ؛ اى مردم چراغ دل را از شعله گفتار واعظى با عمل ، روشن سازيد!))
۱۴- استاد راه حضرت موسی از سمت خدا انتخاب شد ..اما انتخاب استاد راه در زمان ما بس دشوار است....
نقد صوفی نه همین صافی بی غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد(حضرت حافظ)
در این روزها رهزنان راه طریقت بسیارند....
رهزنان را رهنما پنداشتی احمد و بوجهل چو هم داشتی
اشقیا را از اولیا نشناختی دین و دنیا را از آن درباختی
رهزنی چون نام خود رهبر کند عامیان را در هلاکت افکند( شیخ محمد شبستری-گلشن راز)
-به قول حضرت مولانا:
همچو این شیخان باطبل و علم که نیند آگه زفقر از بیش وکم
لاف شیخی در جهان انداخته خویشتن را با یزیدی ساخته
-بزرگان میفرمایند که رهروان راه الله نبايد به آسانى خود را به اين و آن بسپارند، و تا كسى را به قدر كافى آزمايش نكنند، خود را در اختيار آنها قرار ندهند...چون بسیارند شیادان راه سلوک که حرمت این منزلت راشکسته و خود را شیخ راه معرفی میکنند
صد فسون و مکر دارند در درون مخلص و صادق نمایند از برون
۱۵-بی جهت نیست که اهل عرفان در فرهنگ ما عنایت ویژه ای نسبت به حکایت موسی و خضر در قرآن داشته اند. این بخش از متن مقدس، از زمرهء آن بخش هایی ست که به نحوی اعجاب برانگیز به این واقعیت اشاره می کند. چون خداوند یکی از بزرگ ترین پیامبران خودش را به عنوان نمونهء انسانی معرفی می کند، که علیرغم علم و دانش بسیارش – که به واسطهء آن لقب قانون گذاری برای قوم را از آن خود کرده بود – در برخی از امور محتاج بنده ای داناتر از خودش است!
۱۶-کلام آخر اینکه اگر رهرو به مراحل “شریعت” و باطن اسلام عمل کند ، قلب شرایط لازم برای دریافت وارده های معنوی و باطنی را خواهد یافت که از آن تعبیر به “طریقت” شده است. و نهایت این راه هم چیزی جز رسیدن به “حقیقت” نیست.
پیشکشی ناقابل به پیشگاه قطب حقيقي کائنات که وجود نور مقدس رسو ل الله
است که بنا به آیه "الرحمن علمه البیان " خداوند رحمان علم و بیان را بدو تعلیم داد
و معلم مستقيم آن حضرت گشت.