اگه از من تا قبل امروز می پرسیدند شما معشوقی هم داشتید؟ من میخندیدم ومیگفتم چه حرفها نه بابا من مثه این بچه مثبت ها راست رفتم وراست برگشتم.
اما تا سر تیتر یادداشت امشب رو نوشتم به فکرم رسید که در تمام سالهای عمرم از وقتی چیزی حالیم میشده این زبان انگلیسی با من بوده و حسابی منو اذیت کرده خیلی وقتا عشوه اومده که من تو کف دستت هستم وخیلی وقتا هم یعنی همیشه فرار کرده ناقلا.
منو که کشتی کی میشه این آیلتس آکادمیک 7 بیاد تو کف دستم. اونقدر فشارش بدم که مدرکم مچاله بشه دوباره مجبور بشم برم امتحان بدم. عجب معشوق ناسازگاری.
اندازه موهای سرم -نه اینکه فکر کنید کچلم نه بابا اتفاقا از نوع پر پشت هم هست- این زبانو شروع کردم و ول کردم.
باز میخوام برم کلاس اسپیکینگ اصلا و عمرا که انگلیسی بنویسم.
ای پاشنه آشیل ای چشم اسفندیار رویین تن بیا و خانه مرا روشن کن.
باور کن نترسیدم. ولی چشم . من سرشار از موسیقی الهی اگر دوباره خسته شدم ناله نمیکنم ومیدوونم باز خستگی میره.
نه عزیزم تو بیا باعث افتخاری. منظور از جدید یعنی اینکه اصلا نمیشناسمش ندیدمش نشنیدمش نفهمیدمش و مدام باید استرس اولین دیدار رو داشته باشم. ولی الان من تو رو از طریق نوشتار و فکر خیلی میفهمم و می شناسم.
دیروز باز تو دره های این شهر در فصل بهار پس از یه باران بهاری زیبا با دوستان واقعا خوش گذشت و خیلی خیلی پیاده روی کردیم.
روزهای قبل من و علی حسابی در خانه تغییر و تحول داده بودیم و بعد فهیمه کلی کمک کرد و الان هم مامان سری بهم زد و با علی کلی گفتگو داشتیم در برخوردهای بین همسران وکلی به تجربیات اینجانب اضافه شد و ...
امروز روز پرستار هست و من به اتفاق همسر به تمامی بخشهای بیمارستان سر زدیم و به پرستارن پرتلاش و همیشه جاوید برای کاهش درد انسانها تبریک گفتیم. حس خوبی داشتم.
برای همشون شکلات بردیم بعلاوه هدایایی که تهیه شده وبعدا تقدیمشان خواهد شد.