ساعت3.5 صبح بلندشدم و رفتم مرکز استان واسه ویزیت دکتر .انجام شد و برگشتم و بسیار خسته شدم. 500 کیلومتر با ماشین با داداشی رفتم و برگشتم.
داروها زیاد گرون نبود ولی اجاره خونه چند بنگاه رفتم حسابی گرون بود. اونایی که میخوان ازدواج کنند چه جوری خونه پیدا میکنند؟
احساس میکنم دیگه توان ندارم و بدنم دیگه قدرت قدیمو نداره که بتونه یه بچه رو و مسیر رسیدن به اونو طی کنه تا چه برسه به دوقلو. از خستگی زیاده. کم آوردم. واین مواقع شدیدا از همسرم ناراحت میشم. انگار که مجبورم بچه بیارم چون اون میخواد و من ترجیح میدم راحت باشم.وکسی به کارم کار نداشته باشه. ازش متنفر میشم. از زن بودنم ناراحت میشم.دیگه تحمل و صبر ندارم .دو روز دنیا و اینهمه رنج.نه خدایا.بسه دیگه.
من آرامش میخوام.
مدتهاست که یه کلیپ از این اهنگ رو دیده بودم وفکر میکردم یه تیکه از یه فیلم سینمایی است که فرد با ذوقی اونو کلیپ کرده.
همیشه میخواستم ته وتوی اینو در بیارم خیلی دلم میخواست کل فیلمشو ببینم. تازه حالا فهمیدم که این یه آهنگ خیلی معروف جهانی هست که توسط کارل اورف سروده شده واشعارش مربوط به قرون وسطی هست یعنی قدمتش به قرون وسطی میرسه.
و خیلی خوشحال شدم که دیدم شهرداد روحانی رهبر بین المللی ارکستر در سمفونیک تهران اینو رهبری کرده.
خلاصه من که از این جور چیزا زیاد سرم نمیشه همین کلمات و جملات هم از مطالعه تازه به تازه این روزام برخاسته والا چند وقته دیگه اسمشم یادم نمی مونه.