برای لحظه حال

برای دلم مینویسم چون خودمو دوست دارم.

برای لحظه حال

برای دلم مینویسم چون خودمو دوست دارم.

گلهای نسترن

صبح ساعت هفت از خونه خارج شدم به اتفاق آقای همسر. به سمت کوه ها و دره های زیبای این شهر. مسیر یک دره را که بیرون آن ماشین بیشتری پارک شده بود و تا حالا اونجا رو نرفته بودیم انتخاب کردیم.اول به یه آبشار کوچولو رسیدیم و بعد پیچ و خم کوه و بعد خدای من گلهای زیبای زرد رنگ تمام دشت را پوشاند وباز کوه و باز دوباره دشت و درختان گردو و ناگهان درختان نسترن غرف در گلهای زیباشون. از همون دانشگاه عاشق درخت نسترن بودم تو اردیبهشت چتری از گل میشه که گلها رو به آسمان بوسه میزنند. همه جا درختان نسترن بود. وبعد چرخیدیم به سمت چپ جایی که چند کوه نورد جوان ما را تشویق به رفتن به  اون سمت کردند. بعد ناگهان جویهای متعدد آب بود. و در تمام مسیر نه هوای تازه که ما مدام هوای معطر را تنفس کردیم .هوایی مملو از عطر درختان و بوته های صحرایی و بوی عالی رزماری یا همون اکلیل کوهی. 

روی یه تپه بلند جاتون خالی یه چایی عالی خوردیم و .... 

نظرات 2 + ارسال نظر
نیایش یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:24 http://niyayeshebaran.blogfa.com

چشمم روشن حالا هی برو روی این کوه و اون تپه اون سلسله جبال چای بخور ... مبادا تعارف کنی ما هم بیاییما

چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد از تولد دوقلوها میخوای دعوتم کنی
از خوشحالی دارم خفه میشم فعلا برم تا پس نیفتادم

محمدرضا سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:37 http://mamreza.blogsky.com

سلام.
خوب چه اشکالی داره با آقای همسر برن بیرون .کوه .قایم باشک.گرگم به هوا.لی لی بعد هم برن قاقالی لی بخرن.این نیایش هم عجیب حس حسادتش گرفته ها

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد