آیه گرافی

سوره بقره آیه مبارکه ۱۶۰

ترین های سمی ...

کاش وقتی بچه هامون میرن مدرسه بهشون بگیم :

من نمی خوام تو بهترین باشی
 
من فقط می خوام تو خوشبخت باشی
 
اصلا مهم نیست همیشه نمره هاتو ۲۰ بگیری ...
 
جای ۲۰ می تونی ۱۸ بگیری اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببری .
 
از "ترین" پرهیز کن
 
خوشبختی جایی هست که خودت رو با کسی مقایسه نکنی
 
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی
 
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن ...
 
من فکر می کنم از وقتی به دنبال پسوند "ترین" رفتیم ، خوشبختی از ما گریخت ...
 
از ۱۹:۷۵ لذت نبردیم چون یکی ۲۰ شده بود ...
 
از رانندگی با پراید لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری تو خیابون بود .
 
از بودن کنار عزيزانمون لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پول توی جیبش کمتر از خیلی های
 
دیگه بود .
 
می خوام بگم خیلی از ما فقط به "بهترین ، بیشترین و بالاترین" چسبیدیم و نتیجه ی 
 
آن نسل های افسرده و همیشه گریان شد ...
 
شاید لازمه تغییر جهت بدیم یا حداقل اجازه ندیم نحسیِ "ترین" دامن بچه هامون رو بگیره
 

قول ...

به مادر قول داده بود برمی گردد .

چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد ،

لبخند تلخی زد و گفت : بچم سرش می رفت اما قولش نمی رفت !

آیه گرافی

 

آیه گرافی

سلام به همه اهالی مهربان نیایش باران

بخش آیه گرافی هم اضافه شد .

امیدوارم لذت برید ...

آرزوهای رنگی من برای تو ...

آرزو می کنم توجیب لباست پول پیدا کنی ،
 
آرزو می کنم یه موزیکی که خیلی وقته دنبالشی ُ هیچ اسمی ازش
 
نمی دونی رو یهو یجا پیدا کنی ،
 
آرزو می کنم وقتی دارن ازت تعریف می کنن تو اتفاقی
 
 رد بشی ُ بشنوی ،
 
آرزو می کنم انقدر بخندی ُ بخندی که از چشمات اشک بیاد ،
 
آرزو می کنم یه بویی که باهاش خیلی خاطره خوب داری یجا به
 
مشامت بخوره ،
 
 
آرزو می کنم همین روزا یه کتاب هدیه بگیری
 
آرزو می کنم وقتی حواست نیست سرتو بیاری بالا ببینی یکی که
 
دوسش داری داره خیلی عمیق با یه حس مثبت و لبخند رضایت
 
نگاهت می کنه ،
 
آرزو می کنم خنده ی یه نوزاد رو ببینی  ،
 
آرزو می کنم یه چیزی که کوچیکه ولی فکر نمی کردی حالا حالاها
 
داشته باشیش یا اتفاق بیوفته رو بدست بیاری .

 

اینگونه زندگی کنیم ...

یلدایتان پر نور ...

 

پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه می خریدند …

شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها

می گذاشت و انعام میگرفت . پیرزن با خودش فکر می کرد چی می شد اونم

می تونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه

چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت

چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … می تونست قسمت های خراب میوه ها

رو جدا کنه و بقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمی شد هم بچه هاش

شاد می شدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ... دیگه سردش نبود !

پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه … تا دستش رو برد داخل جعبه

شاگرد میوه فروش گفت :

"دست نزن ننه ! وخه برو دنبال کارت !" پیرزن زود بلند شد … خجالت کشید !

چند تا از مشتری ها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش

شد ! راهش رو کشید و رفت …

چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد :

"مادر جان … مادر جان !" پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد !

زن لبخندی زد و بهش گفت : "اینا رو برای شما گرفتم !" سه تا پلاستیک

دستش بود پر از میوه ... موز و پرتقال و انار … پیرزن گفت :

 "دستت درد نکنه ننه … مو مستحق نیستم !"

زن گفت : "اما من مستحقم مادر من ! مستحق داشتن شعور ، انسان بودن

و به هم نوع توجه کردن ... اگه اینا رو نگیری دلمو شکستی !

جون بچه هات بگیر !"

زن منتظر جواب پیرزن نموند و میوه ها رو داد دست پیرزن و سریع دور شد …

پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه می کرد … قطره اشکی که تو

چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود …

با صدای لرزانی گفت :

"پیر شی ننه … پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر ..."

برنده واقعی ...

روایت است بعد از جنگ از یکی از مقامات ژاپن پرسیدند :

شما تنها کشوری بودید که امریکا علیه تان از بمب اتم استفاده کرد ،

قاعدتا شما باید بزرگترین دشمن امریکا باشید ،

پس چرا هیچ وقت شعار "مرگ بر امریکا" سر نمی دهید ؟؟؟

او پاسخ داد :

شعار دادن مال اونهایی است که در عمل هیچ نمی توانند بکنند !

همین که بر روی میز رئیس جمهور امریکا تلفن پاناسونیک ما نشسته

یعنی اینکه ما پیروز شدیم ...

حجاب ...