برای لحظه حال

برای دلم مینویسم چون خودمو دوست دارم.

برای لحظه حال

برای دلم مینویسم چون خودمو دوست دارم.

آب گرم معدنی

همسرم امروز صبح بعد از کلی که من تشویقش کردم با داداشم و دوستانش رفتند آب گرم. یک منطقه بکر ودست نخورده طبیعی که بعلت صعب العبور بودن بکر مانده. البته در دوران دبیرستان همسرم یکبار رفته ولی من خودم اصلااونجا نرفتم و حالا هم که نمیتونم از خونه بیرون برم تا چه برسه به مسیرهای کوهستانی.منتظرم بیاد اخه هم تعریف کنه که چه جوری بود هم اینکه دوتا آمپولای اخر مونده. بیاد امپولارو بزنه. 

یکی از کبوترای دخترم دیروز پرواز کرده و رفته گمونم خونه همسایه ها گیر کرده ونمیتونه بیاد .اخه هنوز بال هاش کوتاهه و دخترم کمکش کرد پرواز کنه .دخترم هم از دیشب داره یه بند گریه میکنه واسه کبوتره. خداییش جفتشم چشم براه اونه. منم که مامانشم راستشو بخواین گریه کردم. به کبوترهه عادت کردیم. خدا کنه بیاد.

اخرین آمپول قبل عمل

فردا چهل  و ششمین امپول رو ساعت ۸ شب جمعه میزنم ویکشنبه میرم برای عمل. دعاکنید که صبورانه تحمل کنم.تاخداچی بخواد.ازدم نوکرشم  هرچی اون بخواد حتی اگر تحملش سخت باشه.