برای لحظه حال

برای دلم مینویسم چون خودمو دوست دارم.

برای لحظه حال

برای دلم مینویسم چون خودمو دوست دارم.

گلهای نسترن

صبح ساعت هفت از خونه خارج شدم به اتفاق آقای همسر. به سمت کوه ها و دره های زیبای این شهر. مسیر یک دره را که بیرون آن ماشین بیشتری پارک شده بود و تا حالا اونجا رو نرفته بودیم انتخاب کردیم.اول به یه آبشار کوچولو رسیدیم و بعد پیچ و خم کوه و بعد خدای من گلهای زیبای زرد رنگ تمام دشت را پوشاند وباز کوه و باز دوباره دشت و درختان گردو و ناگهان درختان نسترن غرف در گلهای زیباشون. از همون دانشگاه عاشق درخت نسترن بودم تو اردیبهشت چتری از گل میشه که گلها رو به آسمان بوسه میزنند. همه جا درختان نسترن بود. وبعد چرخیدیم به سمت چپ جایی که چند کوه نورد جوان ما را تشویق به رفتن به  اون سمت کردند. بعد ناگهان جویهای متعدد آب بود. و در تمام مسیر نه هوای تازه که ما مدام هوای معطر را تنفس کردیم .هوایی مملو از عطر درختان و بوته های صحرایی و بوی عالی رزماری یا همون اکلیل کوهی. 

روی یه تپه بلند جاتون خالی یه چایی عالی خوردیم و .... 

یه سرقت ناب

خداوند فرمود : ای بنده ! من رحمانم و خطای خطاکاران را میبخشم .

پرسیدم : خدایا با این همه خطاکاری ، چرا مرا میبخشی و هنوز دوستم داری ؟

خدا گفت : چون تو مخلوقم هستی ، پس هیچگاه تو را رها نمیکنم ، هنگامی که تو گریه میکنی ، به تو رحم میکنم و رنجهایت را درک میکنم . وقتی شاد و مسرور هستی ، وجد تو را میفهمم . وقتی افسرده میشوی به تو دلگرمی میدهم . وقتی شکست میخوری تو را یاری میکنم تا بلند شوی . وقتی خسته هستی کمکت میکنم . بدان که تا آخرین روز حیاتت با تو هستم و دوستت دارم .